نیماییهای ارتدکس: تصویرگرایان و سادهنویسها
منتشر شده در کتاب هفته- خبر (124)، سال پنجم، هفتهی چهارم، مهر 1395
دریافت نسخهی پیدیاف شهریار خسروی, ضیا موحد, جنگ اصفهان, ساده نویسی در شعر
نیمایی راستکیش در سپهر شعر معاصر فارسی به کسی میگوییم که حل همهی مشکلات شعر فارسی را مستلزم رجوع به آرای نیما و خوانش دقیق آثار خودِ نیما بداند. این شاعران اغلب بر نبوغ نیما و یگانگی او تأکید میکنند و معتقدند که نیما به درستی فهمیده نشده و علت مشکلات شعر فارسی (و چه بسا زندگی ایرانی) کوتاهی در خوانش درست نیما بودهاست. در ادامه از دو موج «بازگشت به نیما» سخن خواهیم گفت که اولی به لحاظ تاریخ با «تصویرگرایی» و دومی به لحاظ تاریخی با «سادهنویسی» همراه بودهاست. جالب اینکه شاعران این دو موج تقریباً همگی در «قالب منثور» شعر مینوشتند و نه در «قالب آزاد نیمایی» و «نیمایی» بودن را به عنوان یک نگاه پذیرفتهبودند و نه یک قالب ادبی.
جریان «بازگشت به نیما» را میتوان در جُنگ اصفهان تبارشناسی کرد، جایی که شاعران و نویسندگانی مثل محمد حقوقی، اورنگ خضرایی، مجید نفیسی، هوشنگ و احمد گلشیری، ابوالحسن نجفی، علیمحمد حقشناس، احمد میرعلایی و… را دور هم جمع میکرد. اینان شاعران و نویسندگانی بودند که دور از پایتخت در فضای سنتی ادبیات اصفهان به ادبیات نو میپرداختند و علاقهای به درگیر شدن در مسائل سیاسی پایتخت نداشتند. به علاوه در فضای ادبیات اصفهان ترجمهی شعر (خصوصاً شعر قرن بیستم زبان انگلیسی) منبع الهام شاعران بوده است. به خصوص که شاعرانی مثل موحد با الهام از شعر انگلیسی از تصویرگرایی سخن گفتهاند. در اصفهانِ قرن بیستم داستاننویسی بسیار رواج داشته و آن هم بر شعر نو اصفهان تأثیر گذاشته است.
اما جریان نیمایی ارتدکس در دههی شصت شمسی ضرورت پیدا میکند: پس از انقلاب اسلامی جریان چپ شدیداً شکست خوردهبود و شاعران آن امکان و انگیزهی فعالیت خود را از دست دادهبودند. لذا کمکم تصویر غالب از نیما به عنوان شاعر تعهدگرا جذابیت خود را از دست میداد. در این شرایط برای اولینبار همهی آثار نیمایوشیج به صورت یکجا منتشر شد و امکان خواندن آثار نیما مستقل از ایدئولوژی چپ را فراهم کرد. در چنین شرایطی تفسیر ایماژیستی آثار نیما، به عنوان بدیلی برای تفسیر نمادگرا مطرح شد. عینگرایی نیما، تأکید او بر وصف، نزدیکی زبان شعر به زبان نثر، دکلاماسیون طبیعی و… هم امکان چنین تفسیری را فراهم میکرد. البته تصویرگرایی نمیتوانست همهی وجوه شعر و نظریهی نیما را توضیح دهد و لذا «بازگشت به خود نیما» در عمل تبدیل به یکی از چند تفسیر موجود از نظریه و شعر نیما بود که لزوماً همهی ابعاد نیما را در بر نمیگرفت. همانطور که مارکسیسم ارتدکس تنها یکی از تفسیرهای موجود از آثار مارکس بود و کمتر از دیگر تفاسیر در آثار مارکس دخل و تصرف نکردهبود.
مجلهی مفید (از 1364) که اولین مجلهی روشنفکران سکولار بود که پس سقوط بنیصدر در ایران امکان انتشار مییافت، محل بازتاب این نگاه شد. این راه در دههی بعد در زندهرود (چاپ اصفهان) و نشریهی کارنامه ادامه یافت. در خارج از کشور هم مفر (از 1371- سوئد، گوتنبرگ) این جریان را بازتاب میداد. شورای سردبیری مفر شامل ناصر زراعتی، اکبر سردوزامی، علی نادری، کامران بزرگ نیا و عبدالعلی عظیمی بود؛ این دو نفر آخر از چهرههای مهم جریان «بازگشت به نیما» هستند.
راه جنگ اصفهان در آغاز دههی هفتاد در دو مجلد کتاب شعر (زیر نظر محمود نیکبخت) ادامه یافت. مهمترین مقالهی کتاب شعر از مقالهای با نام «در برزخ دیروز و امروز: بررسی شعر محمد حقوقی و چگونگی شناخت وی از نیما» به قلم نیکبخت بود. در این مقاله نیکبخت بر اخوان تاختهبود و برداشت حقوقی از نیما را نادرست میدانست. نیکبخت در مقام یک نیماییِ راستکیش نوشت: « فقدان شناخت و فراوانی تعبیر و تفسیرهای شخصی [از نیمایوشیج] در این چنددهه سبب بسیاری از انحرافها در شعر و نقد معاصر شدهاست.» راهبرد نیکبخت روشن است: کنار گذاشتن تفسیرها و برداشتهای شخصی و مطالعهی دقیق خود نیما. و اساس کار «خودِ نیما» هم «نگرش و صناعات طبیعی وی» یعنی توجه به «انتظام طبیعی» شعر است.
در این دوره شعرهایی تصویری با زبانی ساده سروده میشد. گلشیری در این دوره مقالاتی دربارهی نیما و شعر نو نوشت و در کارنامه در ستون «فتح باغ» که توسط عبدالعلی عظیمی نوشته میشد به این نگاه مجال ظهور داد. عظیمی پژوهشهایی دربارهی نیما میکرد و مجموعهی آثار او را گرد آورد. کامران بزرگنیا هم دربارهی نیما مقاله مینوشت.
دقت عظیمی در گردآوری آثار نیما و نگاه ریاضیوار حقوقی در تحلیل سطر به سطر شعرها، تمایلی را در شعر فارسی نشان میداد که موحد با تکیه بر فلسفهی تحلیلی آن را به اوج رساند. شاعران سنت نیمایی فلسفهی تجربهگرا و تحلیلی را نمیشناختند و از نیما به بعد تنها به فیلسوفان عقلگرا (مثل دکارت، اسپینورا و لایبنیتس) و ایدهآلیست (مثل کانت و هگل) و قارهای (مثل هایدگر، هوسرل و دریدا) ارجاع میدادند. براهنی در 1374 در خطاب به پروانهها نوشته بود که امروزه فلسفه بخشی از توضیح ادبی است و در این گزاره فلسفه را در فلسفهی قارهای حصر کردهبود. این در حالی بود که در غرب در همین زمان فلسفهی تحلیلی به جریان غالب بسیاری از دانشگاهها تبدیل شده بود. موحد از فرگه، راسل، ویتگنشتاین، کواین، دیویدسن و… حرف زد و دربارهی مهمترین بحث فلسفهی قارهای معاصر مقالهای نوشت: صدق در شعر.
آثار این شاعران در حقیقت موج اول «بازگشت به نیما» را در تقابل با «تعهدگرایی» دههی چهل و پنجاه، در دههی شصت شمسی تشکیل میدهد که ما از آن به تصویرگرایی یاد کردیم. موحد شعر خود را این گونه توضیح میدهد: این شعر «تصویریِ محض است. شاعر… در تصویر دخالت نمیکند، همهچیز بر عهدهی تصویر نهاده شدهاست…شاعر همهچیز را از دور مینگرد و بر خواننده است که حالت خود را در برابر شعر پیدا کند… شعرِ ابهام است… با همهی سادگی تعبیرپذیر است.» (تأکیدها از ماست.)
اما موج دوم «بازگشت به نیما» دو دهه بعد ظهور کرد، اما اینبار نه در برابر تعهد گرایان بل در برابر نابگرایان جدید و پستمدرنیستها. چنان که مفصلاً خواهیم گفت در دههی 70 شمسی ایدهی «عبور از نیما» مطرح شد و جریانهای پسانیمایی شکل گرفتند. لذا گرایشهای محافظهکارانه برای دفاع از نیما شروع شد. م.آزاد در مقالهای از آرای جدید براهنی انتقاد کرد. یدالله رویایی، براهنی را شاعری دانست که هرگز «نیمایی» نبوده و حالا «کیایی» شدهاست. (اشارهی رویایی به تندرکیا از نوگرایان اولیه بود). ضیاء موحد هم در مصاحبهای در نشریهی زندهرود با تکیه بر سنت فلسفهی تحلیلی و سنت شعر مدرن انگلیسی، شدیداً از آرای براهنی که متأثر از سنت فلسفهی قارهای و شعر آوانگارد انگلیسی بود، انتقاد کرد.
اگر از نظر تعهدگرایان دههی چهل ایراد اصلی نیما نحو غیرمتعارف شعرهایش بود، از نظر پسانیماییها نحو محل اصلی نوگرایی بود: آنها نحوشکنی میکردند، فعل جعل میکردند (میجَعلیدند) و شعرهای پیچیده مینوشتند. پسانیماییها با فضای باز رسانهای پس از انتخابات خرداد 1376 جریان غالب در ادبیات ایران شدند. واکنش عمومیِ محافظهکارانِ ادبی، در برابر این جریان دفاع از نوعی «سادهنویسی در شعر» بود که در سرمقالهی نشریهی مجازی «وازنا» (عنوانی برگرفته از شعر نیما) توسط شمس لنگرودی بیان شد. سادهنویسی البته روی دیگر پیچیدهنویسی بود. سادهنویسان میگفتند «بحران مخاطب» شعر فارسی به خاطر این پیچیدهنویسی است و اگر تیراژهای چنددههزارتایی شعر شاعرانی مثل شاملو به تیراژهای هزارتایی فعلی تبدیل شده حاصل این جریان پیچیدهنویس در دههی هفتاد است که آرمانهای انسانی (یعنی محتوا) را رها کرده و شعر را یکسره در فرم تعریف میکند. در حقیقت یک دهه غلبهی جریان شعر پسانیمایی آنچنان نارضایتی ایجاد کردهبود که سادهنویسی، به سرعت رواج یافت. سادهنویسی بیش از هر چیز جریانی سلبی در نفی تحولات شعر ایران در دههی هفتاد شمسی بود.
اما جریان «بازگشت به نیما» که در دههی هفتاد در نشریهی کارنامه ظهور و بروزی داشت کمکم واکنشهای عمیقتری به شعر پسانیمایی نشان داد و با طرح مسائل نظریه رهبری جریان سادهنویس را به دست گرفت. پس از مرگ هوشنگ گلشیری (سردبیر کارنامه) و منوچهر آتشی (مدرس کارگاه شعر کارنامه) در سالهای 79 و 83 حافظ موسوی جایگزین ایشان شد و با تأکید بر ابژکتیویتهی نیما علیه ذهنگرایی براهنی، رویایی و… از «بازگشت به نیما» سخن گفت. اگر رضا براهنی با ارجاع به آثار فیلسوفان پستمدرنِ منتقد روشنگری مثل لیوتار و دریدا به نقد نیما دست زدهبود، حافظ موسوی با ارجاع به فیلسوفان مدافع روشنگری و مخالف پستمدرنیسم مثل هابرماس از نیما دفاع کرد. کتاب پانوشتها (1389) از حافظ موسوی نمودار نظریات او در این زمینه است. موسوی آرا و آثار تندرکیا، هوشنگ ایرانی، یدالله رویایی و رضا براهنی (دورهی دوم آثارش) را به عنوان انواع انحراف از شعر نیمایی معرفی و آنها را نقد میکند. موسوی مینویسد: «وقتی به نیما رسیدم، احساس کردم که… انگار او نسخهی اصل است و به رغم همهی پاکندگیاش، جامعتر، مجموعتر و منسجمتر از بقیه.» موسوی از تقلیل نیما به «مبدع قطعه شعر» توسط رویایی انتقاد میکند و خوانش براهنی از نیما در خطاب به پروانهها را غیردقیق میخواند و میگوید براهنی «دکلاماسیون طبیعی» مد نظر نیما را به «دکلاماسیون طبیعی کلمات» فروکاستهاست. خلاصهی کلام او این است: «مهمترین عوامل بازدارندهی نقد شعر ما پس از نیما، عدم توجه کافی به خود نیما بودهاست.»
در بوطیقای شعر نو (1383) از شاپور چورکش میخوانیم: «آیا بحران شعر امروز همان بحرانی نیست که نیما از آن سخن میگفت و با ارائهی نظامی ارگانیک در جهت پیوند دادن کالبد شعر سنتی با شعر بر اساس اصول دموکراتیک در رفع آن کوشید؟ …. نبوغ نیما آنگاه برای ما ملموستر جلوه میکند که در نظر بگیریم تأملات دمکراتیک او و اجرای اندیشهی تساهل در شعر نو، در آن زمان از بستر اجتماعی لازم و پشتیبانیکننده محروم بود.» (تأکیدها از ماست.) اگر شاعران دههی چهل از نسبت نیما با «خلق» و «تودهها» میگفتند که واژههای متداول سیاست در آن زمان بود، جورکش از «تأملات دمکراتیک» و «تساهل» سخن میگوید که بازتاب پارادیم سیاسی ایران در دههی هفتاد بود.
پس از توقیف نشریهی ادبی کارنامه این جریان در سایت ادبی «وازنا» و موسسهی انتشاراتیِ «آهنگ دیگر» و بعداً در «نشر چشمه» ادامه یافت و شاعرانی مثل شمس لنگرودی، حافظ موسوی، شهاب مقربین، سعدی گلبیانی، گروس عبدالملکیان و… را دربرگرفت. این شاعران بعضاً توانستند با سادهکردن زبان شعر، مخاطبان بیشتری را نسبت به شاعران پسانیمایی به شعر خود جذب کنند و لذا حق داریم آنها را «سادهنویس» بنامیم، به شرط آنکه فراموش نکنیم «سادهنویسی» روایت عامهپسند از ایدهیِ عمیقترِ «بازگشت به نیما»ست: اولی به طور سطحی واکنشی است به «پیچیدهنویسی» شعر پسانیمایی و دومی پاسخی است جدیتر به ایدهی «عبور از نیما». صرف نظر از این که این دو مفهوم، یعنی «سادهنویسی» و «بازگشت به نیما»، تا چه اندازه پیوند ضروری دارند، مسلم است که به طور تاریخی به صورت همزمان تکوین یافتهاند. در دههی هشتاد شمسی با انقباض سیاسی و افول فضای باز دههی هفتاد این جریان در ادبیات ایران، به جریان غالب تبدیل شد.
جریان «سادهنویسی در شعر» بسیار متأثر از ترجمهی شاعرانی مانند بوکوفسکی بود و یکی از علل «جهانی نشدن» شعر فارسی را همین دشواری آن در ترجمه شدن میدانست. شعر زیر «ترجمهپذیر» است و موضوع آن هم میتواند در بیرون ایران مورد توجه واقع شود. البته دشوار است که بپذیریم چنین زبانی شباهتی به زبان شعر خود نیما دارد، مگر آنکه با همان فورمول نوقدمایی (خانلری-اخوان-طبری) بکوشیم نیمایی بدون «ضعف تألیف» را بازسازی کنیم: در چنین صورتی، چنانکه گفتیم باید دوباره تأکید کنیم که «بازگشت به خود نیما» در حقیقت، خود، یکی از جریانهای تفسیری و یکی از «روشهای آب برداشتن از رودخانه» است.
منابع و مآخذ
مقالههای بلند حقوقی در آغاز در جنگ اصفهان منتشر میشده، اما محتوای آنها در مقالات و کتابهای بعدی او آمدهاست. مقالات شعری هوشنگ گلشیری در مجلهی مفید و در مجموعهی مقالات او، باغ در باغ (نیلوفر) آمدهاست. مقالهی رویایی ابتدا در کارنامه منتشر شده و اکنون در عبارت از چیست؟ (آهنگ دیگر- 1386) یافت میشود. مصاحبهی موحد در شمارهی مخصوص به شعر نشریهی زندهرود منتشر شدهاست. دو مجلد کتاب شعر برای منظور ما کاملاً خصیصهنماست: کتاب شعر، به کوشش محمود نیکبخت، اصفهان: مشعل. جلد اول در جلد اول: بهار 1371 و جلد دوم در زمستان 1373 نتشر شدهاست. دو کتاب موحد مشحون از اشارات او به فلسفهی تحلیلی است: موحد، ضیا (1377) شعر و شناخت، تهران: مروارید. مقالهی «صدق در شعر» در این کتاب آمدهاست. کتاب دیگر این است: موحد، ضیا، دیروز و امروز شعر فارسی، تهران: هرمس. همچنین نگاه کنید به: جورکش، شاپور (1383). بوطیقای شعر نو، تهران: ققنوس. و: موسوی، حافظ (1389) پانوشتها: پنج مقاله در حواشی نظریههای ادبی، تهران: آهنگ دیگر.