شهریار خسروی

دریافت فایل پی‌دی‌اف: شهریار خسروی, شعر اجرایی, تلفوس

(درد دل های میمون تله فوس)

آن چه در پی می آید، بخش اولِ متنِ بلندی است که در زمستان هشتاد و نه درباره‌ی آینده‌ی شعر فارسی و کارهای جمعی از شاعران در گروه شعر اجرایی «تله فوس» نوشته‌ام. در این مقاله با نقد مقال «حجم گرایی» و «زبانیت» سعی شده مقدمات عبور از این دو فراهم و خطوط کلی شعر اجرایی، در معنای مد نظر من ترسیم شود. در این جا برای آسانی کار ارجاعات را حذف و متن را تا حد زیادی ساده کرده‌ام. مقاله در چند قسمت در اواخر سال 89 و آغاز سال 90 در سایت ادبی مطرود و سایت‌های ادبی دیگر منتشر شد. بعداً در اوایل دهه‌ی نود شمسی پس از ارائه‌ی من در «مدرسه‌ِ شعر فارسی» این مقاله در رسانه‌های مجازی مدرسه شعر باز نشر شد. عنوان مقاله در آغاز این بود: «مقدمه بر شعر اجرایی و هر شعر مشروعی که خواهد آمد»؛ اما چون مقاله با این نام شناخته شد با همین عنوان «مقدمه بر شعر اجرایی» باز نشر می‌شود.

 

6- من به این مسأله آگاهی تام دارم که به خاطر ضعف قوای بصری و صوتی ام و به خاطر نداشتن تجربه از کارتون و فیلم و موسیقی در دوران کودکی ام، هم به خاطر فقر شدید خانوادگی و هم به خاطر استیلای قوانین ممیزی جمهوری اسلامی، به خاطر کرم خوردگی مغزم، به خاطر خجالتی بودن شخصیتم، به خاطر ترسو بودن و مرتجع بودنم، از آن مهم تر به خاطر عقب افتادگی عضو های صوتی ام و از همه مهم تر به خاطر دل بستگی شدیدم به سنت روشنفکری معاصر ایرانی (که همچون پدری برایم عمل می کند) نتوانسته ام یک “شاعر اجرایی” تمام عیار باشم. هر چند گاه شعر رپ نوشته ام، گاه در استدیو آن را ضبط کرده ام و هفته ای نیست که اتود شعر اجرایی نزنم و دل مشغولی اش را نداشته باشم. اما مغز کرم خورده ام وسواس عجیبی به ور رفتن به معانی ای دارد که احتمالاً به دلایل مختلف برای آدمی مثل من غیر قابل دسترس هستند. نتیجه این که تئوری نوشتن برای من چیزی به جز شرکت در مقوله ی عمل نیست. این متن ها که نه آپروچ دارند نه مِتُد و هیچ الگوی عقل گرایانه ای را هم مبنا قرار نمی دهند، فقط  تئوری نما هستند. شوری که در نوشته های من هست – خودم می دانم – آن ها را از “فلسفه بودن” دور نگه می دارد. تئوری در اینجا عین عمل است. اگر تئوری عین عمل نبود لازم نبود که در کنار گیتار و تنبک و سه تار توی کافه با صدای گرفته خوانده شود. اگر تئوری، تئوری باشد ممکن است موافق حفظ وضع موجود از آب در بیاید. […..] این حرف را “ساره قربانی” به من گفت. مهدی دادفرما زبان شعر را اپوخه کرده است. حالا که فکر می کنم حق با اوست! رویایی علی رغم ارجاعات متعدد و بعضاً دقیقش به هوسرل، امروز شعرش به هیچ وجه پدیدارشناسانه نیست. تلقی او از “زبان” به عنوان ابژه ی آگاهی، کاملاً جهت دار، مبتنی بر پیش فرض و گاهی سنگ شده است. من شیفته ی “امضاها”ی رویایی هستم. ولی اتفاقی که در امضاها می افتد دست بالا پدیدار شناسی امضا به وسیله زبان شعر است. زبان رویایی معطوف به امضاست. زبان براهنی، زبان شمس آقاجانی و زبان هوشیار انصاری فر معطوف به نظریه است. اما زبان مهدی دادفرما به خصوص در آن آثار نخستینش، چه آثار خوبش چه آثار بدش، تعین زدایی نه از موضوع شعر – که شعرش اصلاً موضوع ندارد – که تعین زدایی از خود زبان شعر است. این با زبان “به درون برگشته”ی شعر زبان فرق می کند. در پرانتز گذاشته شدن زبان شعر، یعنی اپوخه شدن آن، جایی بیرون از کتاب خانه، این امکان را ایجاد کرده است که زبان از شکل روشن فکری اش انصراف بدهد و در یک تجلی مرکز گریز به آگاهی مهدی دادفرما بتابد.

7- محرم من کاغذ است و سراسر بحث

رضا براهنی

ما در شعر اجرایی کاغذ را به کناری می گذاریم. اثبات شعر اجرایی در نفی کاغذ است. اما مسئله شعر اجرایی این نیست که ما به جای “متن” کاغذی، “متن” صوتی (فایل ضبط شده) ارئه کنیم. اگر چه جایگزین شدن متن صوتی به جای متن کاغذی خودش تحولی است. اما در اینجا چند ملاحظه هست: اول اینکه منظور از شعر اجرایی و شعر صوتی یا شعر صوت (آن طوری که ترجمه می کنند Sound Poetry) این نیست که شعر کاغذی بنویسیم و آن را روی فایل عرضه کنیم. اگر چه این کار می تواند در فهم و رواج شعر بسیار مؤثر واقع شود. “شعر خوانی” های شاملو و گینزبرگ و … در فهم شر غیر اجرایی ایشان بسیار مؤثر بوده است. اما به هر حال “شعر خوانی”، “شعر اجرایی” نیست. اگر شعری را که با ابزار آلات کاغذی، با ذهنیت کاغذی، با ذهنیتی در غیاب مخاطب نوشته ایم به عنوان شعر صوتی ویا اجرایی ارائه کنیم، شیادی کرده ایم. دوم اینکه حتی اگر شعر را با ذهنیت صوتی نوشتیم و حضور مخاطب را در آن لحاظ کردیم، اما آن را به صورت “فایل صوتی” ارئه کردیم باز هم نباید دچار توهم شعر اجرایی بشویم. چون فایل صوتی متن صوتی است و متن صوتی از حیث متن بودن فرقی با متن کاغذی ندارد. متن، متن است. در غیاب مخاطب نوشته می شود و در غیاب مؤلف خوانده می شود. “شعر اجرایی” از آن حیث که Performance  است (Performance Poetry  و Performance Art تنها محتوایی از “شعر اجرایی” ماست) باید در حضور مخاطب اتفاق بیفتد. منظورم این نیست که از “حضور” اسطوره ای بسازیم در برابر “متن” پست مدرن و “غیاب” را در اندیشه پست مدرن به چالش بکشیم. ما نهایتاً مجبوریم رو به روی “نشانه” بودن اثرمان سر فرود آوریم. چون نمی خواهیم به ابژکتیویسمی جزم گرایا نه و پیشاسوسوری روی بیاوریم. اما قانع شدن به متن صوتی (فایل) حماقت است. اگر راحت تر بگوییم انتحار است. اجراهای ما در سطح شهر، برای مخاطبان غیر حرفه ای در دانشگاه ها و… باید با به هم زدن وضع موجود، نوعی موضع گیری در برابر قرائت های منفعلانه از اندیشه های مترقی باشد. “شعر اجرایی” در معنایی که من تئوری آن را می نویسم (و من یک نفر بیشتر نیستم) مخالفت با شرایط موجود است. وگرنه شک نیست که تا ابد می شود شعر کاغذی نوشت و به آن به عنوان “دل نوشته”، “بازی زبانی”، “بیانیه سیاسی”، “پروژه­ی ساختاری”، “بازی معرفتی” و… نگاه کرد.

8- اینکه عده ای می پرسند: “آیا شعر اجرایی، شعر جنبش دانشجویی است یا نه؟” جوابش البته منفی است. دانشجویان گروهی از مردم با منافع مشترک کوتاه مدت اند. لذا نیروی اجتماعی موقت اند. یک نیروی اجتماعی موقت البته نمی تواند فرهنگ و ادبیات مستقل و “خود بنیاد” داشته باشد. من هیچ وقت چنین ادعایی نکرده ام. ولی یک چیز روشن است: کسانی که “شعر اجرایی” را مطرح می کنند، عموماً بین سال های 80 تا 90 دانشجوی دانشگاه های بزرگ بوده اند. به این اعتبار است که شعر اجرایی برآمده از جنبش های اعتراضی و از مهم ترین آن ها یعنی جنبش دانشجویی است. شعر اجرایی جوشش از کف است. بر اندازی وضع نمادین است. این با حرکت های اصلاح طلبانه گلشیری و براهنی و رویایی در کارگاه های شعر و قصه فرق می کند. مشروعیتش را از تاریخ ادبیات نمی گیرد. به آینده محتمل آن دل می بندد. مخاطبش را هم لزوماً از ادبیات نمی گیرد. مستقیم به سراغ طبقات می رود. هیچ مجله ای تا حالا که این متن را می نویسم –حتی تند رو ترین مجله های اینترنتی- مقاله های مرا منتشر نکرده است. دانشگاه ها مدام جلساتمان را تعطیل می کنند. کافه ها خیلی زود جمعش می کنند. در روشن فکری هیچ پایگاهی –به حمد الله- نداریم. شعر اجرایی تنها با انصراف از روشن فکری است که می تواند کار روشن فکری انجام بدهد.

9- در شعر اجرایی ما ائتلاف صد ساله ی شاعر و تئوریسین را می شکنیم. خرد گرایی مشروطه، شاعر و منتقد را در شخص نیما به هم رساند. این ائتلاف پس از انقلاب با الهام گرفتن از کاراکتر رویایی به ضد خودش تبدیل شد: شاعران حتی رادیکال ترین هایشان به فیلسوفان منزوی بدل شدند. ما یا شعر را در کنار هنر های دیگر می نشانیم و رابطه­ی شاعر-آرتیست را احیا می کنیم و یا تئوری را به صورت عمل ارائه می کنیم. در هر دو صورت فیلسوف باقی نمی مانیم. شما را به خدا یاد مارکس نیفتید. ما سطحی تر از این حرف هاییم. در همجواری با هنر های دیگر است که “گیر و گرفت” شعر اجرایی مشخص می شود: ابتدا بر توسع ژانر می کوشیم اما از خروج از آن ابایی نداریم. شعر اجرایی در تعامل با هنر پر فرمنس، فقط به این اعتبار شعر است که حرکتش را از سمت شعر شروع کرده است.

10- در شعر اجرایی ما رو در بایستی را کنار می گذاریم. شعر اجرایی از خاکستر ادبیات فارسی بر می خیزد. به خاطر همین، سنت بلافصل ادبیات فارسی را انکار می کند. رابطه اش با سنت، با غرب و با نظام سیاسی موجود رابطه ای پیچیده است. اما هر چه هست به سادگی از نوع تقلید یا انکار نیست. ما رابطه ی بینامتنی را از تضمین و تلمیح و استقبال به سمت نقیضه و پارودی سوق می دهیم. آن وقت پارودی را علیه نوستالژی به کار می گیریم. ما تکرار تیپ آوانگارد نیستیم. “محمد” حقیقت است. او بهشتی در گذشته است. اما “باب” و “بها” کاریکاتور  “محمد”اند. نیما های قلابی –بیچاره تندر کیا- و نیما های امروزی همه کاریکاتور نیما هستند. ما کاریکاتور آوانگارد نیستیم. پارودی آن هستیم. به خاطر همین هم نه نیما هستیم نه تندرکیا. به شکل با مزه ای هر دوی اینها هستیم. ما سنت شفاهی شعر را زنده نمی کنیم تا به تفوق گفتار بر نوشتار بازگردیم. ما گفتار و نوشتار هر دو را محتوا شعر می خواهیم. خود شعر هم به جز محتوای شعر نیست. شفاهیت، رخ دادن و اتفاق در شعر نیمایی گم شده بود. راست سیاسی بر شعر پس از انقلاب سایه افکنده بود. از بیانیه شعر حجم هم “خشونت در کشف زیبایی” روی زمین مانده بود. ما نمی خواهیم “مرتجع” باشیم. ما لفظ “ارتجاع” را شجاعانه به کار می گیریم. “پیش فرض” این تحلیل آن است که از هایدگر نباید “فاشیسم” را نتیجه گرفت. بقیه اش کار من نیست. در توان من نیست. ارتجاع وجود دارد و در این نوشتار که به هیچ وجه ادعای تئوری بودن ندارد، نفی می شود. میمون تلفوس ارتجاع به پدیده میمون نیست. میمون تلفوس پارودی انسان مدرن است. پارودی براهنی است در صدای آمریکا. ما با پیش فرض به هم زدن شرایط می نویسیم. به این ترتیب نه عمل تئوریک که عملی غیر تئوریک انجام می دهیم. خودمان را در معرض ساده لوح بودن قرار می دهیم. از حذف شدن نمی ترسیم. در روزگار مرگ انسان، مدام از “اول شخص جمع” سخن می گوییم. جملات پایانی این متن را به سمت خیابان سوق می دهیم. در روزگار مرگ بیانیه، بیانیه ای را با تیراژ محدود منتشر می کنیم. بیانیه ای را بر بیانیه ها می افزاییم و کوششی از پیش مغلوب را اعلام می کنیم. به این ترتیب در توهم احیای انسان شرکت می کنیم…

مقدمه بر شعر اجرایی، قسمت اول
مقدمه بر شعر اجرایی، قسمت دوم
مقدمه بر شعر اجرایی، قسمت سوم

          شهریار خسروی

دی و بهمن 89